معنی صنایع دستی
لغت نامه دهخدا
صنایع دستی. [ص َ ی ِ ع ِ دَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آنچه با دست ساخته میشود از پارچه، قالی و ساخته های فلزی و غیره. مقابل صنایع ماشینی. رجوع به صنایع ظریفه و صنایع (صنایع ایران) شود.
فارسی به انگلیسی
Craft, Handicrafts
فارسی به ترکی
el sanatları
حل جدول
سوغات اصفهان
از صنایع دستی
ابریشمدوزی
ملیله کاری، جاجیم بافی
نواربافی
توربافی
خورجین بافی
شعربافی
توربافی، فلزکاری
میناکاری
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه با دست ساخته می شود از پارچه و قالی و مصنوعات فلزی و غیره
فارسی به ایتالیایی
artigianato
واژه پیشنهادی
آجیدهدوزی- ابریشمدوزی -بافتنی -بردریدوزی -بیلیشدوزی- پارچهبافی -پتوبافی- پتهدوزی -پردههای نگارین- پشتیدوزی -پلاس- کتیبهدوزی -پوستیندوزی -ترمهبافی- تکهچسبانی -تکهدوزی -توربافی- جاجیمبافی -جوال- جوراب پشمی- چاپ کلاقهای (باتیک)- چادرشببافی- چاروق چرمسازی -چشمهدوزی -چنتهبافی -چهلتکه -چوقا- چیتبافی- چیدمان- چیغبافی- حاشیهدوزی -حصیربافی -خامهدوزی -خورجینبافی -خیاطی- داراییبافی- دستبند- دوستی دوزندگی دهیکدوزی رشتیدوزی رفوگری رنگرزی گرهای رنگرزی رودوزی ریسندگی زربفت -زینسازی سبدبافی (مرواربافی • پخلبافی • کپوبافی) سرپرده سرمهدوزی سکمهدوزی سوزندوزی شعربافی شمارهدوزی شمدبافی علاقهبندی قارچین قلمکارسازی قلابدوزی کفاشی کلاه مالی گبهبافی گلابتوندوزی گلیچبافی گلیمبافی گلیمچه گلدوزی لحافدوزی مفرشبافی ملیلهدوزی منجوقدوزی منگولهسازی نساجی نمدمالی نواربافی ورنیبافی
معرق کاری، ملیله دوزی، گلیم بافی
منبت کاری، سفالگری، زیلوبافی
معادل ابجد
695